بدنم زودتر از آنچه انتظارش را داشتم، انتقامش را کشید.پیش از آنکه بیماریام شروع شود، یک ماههای بسیار پرتنش را پشت سر گذاشتم؛ تنشهایی بیشتر از جنس شوک، که اگر خودش را به شکل بیماریهای فعلیام نشان داده و نه به شکل انواع مختلفی از سکته، احتمالا به بختیاری سن کمم بوده است. به طور مثال به گمانم گرفتگی عضلات کمر و گردنم از همان شبی به طور جدی آغاز شد که نصفهشب، در حالی که چند شبی را پرفشار و بدون خواب گذرانده بودم، با جیغ « دوست رها» از خواب پریدم. بیماریاش به او فشار آورده بود و مدتی طولانی فقط فریاد میکشید. من تا مدت زیادی نمیدانستم که چرا فریاد میکشد و برایم شبیه به آن بود که عزیزی در دستانم جان دهد. آن شب گذشت اما گرفتگی من نگذشت. چند
وقتی را با درد و مسکن و آمپولهای عضلانی گذراندم تا روزی که دلدردم آغاز شد. من درد زایمان را نچشیدهام، اما به گمانم باید چیزی شبیه به درد آن روزم باشد؛ شاید بیمورد نبود که به خاطر نبودن جا در بخش بیمارستان، در بلوک زایمان بستریام کردند. تا تشخیص دکتران، مبنی بر کیست تخمدان، مشخص شد، خیلی به خاطر ندارم چه گذشت؛ شبیه به رویاهایی که آدم دم بیداری میبیند. چند شبی را در بیمارستان، تحتنظر بستری بودم، تا تشخیص دادند، کیستم فعلا نیازی به عمل جراحی ندارد و باید تا دو ماه آینده تحتنظر دارویی باشد تا دوباره بعد از تکرار آزمایشها روشن شود که نیاز به جراحی دارد یا نه. برای درد این دوران نیز، چیزی غیر از مسکنهایی که آنقدر قوی نباشد که جلوی درد خطرناکی را که نشانۀ پیگیری این بیمای است بگیرد، چیزی تجویز نکردند. دلدرد گذشت اما هنوز گرفتگی عضلاتم پابرجا بود. تشخیص دادند که گرفتگی ربطی به کیست ندارد و باید جداگانه پیگیری شود. تشخیص ابتدایی دیسک گ آخرین پست 1396...
ما را در سایت آخرین پست 1396 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 12:46